مناطق زیادی
از استانهای کشور را دیده ام ولی هیچکدام مثل فکه مرموز و تاثیرگذار نبود. وقتی در
گرمای طاققت فرسای روز یا در سرمای وحشی شب در رملهای فکه به سختی قدم برمیداری ذره
ای از شدت سختیهایی را که رزمندگان و شهدای عزیز طی ایام طولانی جنگ متحمل شدند را
حس میکنی. شنهای روان و داغ فکه پیکر تشنه جوانان و نوجوانان زیادی را بلعیده است.
به کسانی که این منطقه را ندیده اند پیشنهاد میکنم حتما در قالب کاروانهای نور از
مناطق جنگی بازدید کنند. فکه منطقهای است در شمال غربی استان خوزستان که از غرب به
خط مرزی ایران و عراق، از شمال به منطقه چنانه و از جنوب به منطقه چزابه محدود
میشود.
محل
فعلی زیارتگاه فکه محل نگه داشتن شهدا و مجروحین لشکر ۲۷ محمد رسول ا... (ص) بوده
که درسال ۱۳۷۱ پیکر مطهر ۱۲۰ تن کشف گردید. سال ۷۲ هنگامی که شهید سید مرتضی آوینی
به قصد روایت مظلومیت شهدای قتلگاه فکه عازم این محل بود، بر اثر برخورد با مین به
شهادت رسید. شهید محمودوند از کانال حنظله اینگونه روایت کرده: مهمات کم داشتیم. بچهها توی خاک و خل دنبال چهار تا
فشنگکلاش میگشتند. به علت عمق زیاد پیشروی ما، از آتش پشتیبانی توپخانه و اینجور
چیزها خبری نبود. یک هفته مقاومت کرده بودیم، مختصر آب کمپوتهای باقی مانده،
جیرهبندی شده بود. تشنگی و گرسنگی بیداد میکرد محاصره هم شده بودیم، نور علی نور،
اما هر وقت صدای بلندگوهای دشمن بلند میشد بچهها با آخرین رمقی که در وجودشان
مانده بود همصدا میشدند و تکیبر میگفتند. میدانی؟ من یکی تا زندهام صدای درهم
پیچیده دعوت به تسلیم بلندگوهای دشمن و تکیبرهایی که از لبهای قاچ قاچ شده و تفتیده
بچهها خارج میشد را فراموش نمیکنم.